جدول جو
جدول جو

معنی فیل بچه - جستجوی لغت در جدول جو

فیل بچه
(بَچْ چَ / چِ)
بچۀ فیل. فیل کوچک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیلچه
تصویر فیلچه
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پیله، پله، نوغان
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
نام محلی است از ییلاقات بندپی که در زمستان سکنه ندارد و از اهالی قشلاق دیوادر تابستان در حدود 1500 تن بدانجا میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
پیل بار، (فرهنگ فارسی معین)، پیلوار، باری که یک فیل بتواند حمل کند، رجوع به پیلوار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ)
موی زیرلب. عنفقه. (دهار). چند موی زیر لب که یکجا انبوه باشند و آن را به عربی عنفقه خوانند. (آنندراج) (از منتهی الارب). موی پاره ای میان لب زیرین و زنخ. (یادداشت مؤلف) ، ریش کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
فیل کوچک. (یادداشت مؤلف). بچۀ فیل. فیل بچه. (یادداشت دیگر) ، زن فربه و درشت استخوان و کلان و چاق. (یادداشت مؤلف).
- فیلچه زن، زن چاق و فربه. فیلچه. اصل کلمه عربی زنفیلجه همین زن فیلچۀ فارسی است. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر بچه
تصویر شیر بچه
کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است
فرهنگ فارسی معین
از دهستان خوشی رود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آتشی که توسط خاکستر پوشانده شود
فرهنگ گویش مازندرانی